- یک نشست
- یکجا یک کاسه یکهو: فلانکس سه تاخربزه را یک نشست خورد
معنی یک نشست - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مستقیم، مستقیماً
رسوب مواد موجود در آبها، ماده ای که در آب رودها و مردابها و دریاچه ها و دریاهاراسب میشود، طبقه ای از زمین که نتیجه رسوب مواد محلول یا مخلوط در آب دریاها و رودها است، آنچه ته نشین شود
مستقیم و بدون تمایل به این طرف و آن طرف
همنشین معاشر: مهتران چون خوان احسان افکنند کهترانرا هم نشست خود کنند
مستقیم، یک سر، بدون تمایل به چپ و راست بدون درنگ بی تامل بدون تمایل بچپ وراست: یکراست بشهررفت
((تَ نِ شَ))
فرهنگ فارسی معین
رسوب کردن مواد موجود در آب ها، ماده ای که در آب رودها و مرداب ها و دریاها رسوب می شود، طبقه ای از زمین که نتیجه رسوب مواد محلول یا مخلوط در آب دریاها و رودهاست، آن چه ته نشین می شود
آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچه ها یا دریاها فرونشیند، رسوب، طبقه ای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است
همنشین، همدم، برای مثال بشوی ای خردمند از آن دوست دست / که با دشمنانت بود هم نشست (سعدی - ۱۷۲) ، مهتران چون خوان احسان افکنند / کهتران را هم نشست خود کنند (خاقانی - ۸۸۲)
Singleminded
de mente única
de mente única
jednostronny
целеустремлённый
одержимий
eendimensionaal
einseitig
d'esprit unique
concentrato
एक-minded
এক-minded
tek amaçlı
mwenye mwelekeo mmoja
一心一意的
一心不乱な
חד-מחשבתי
มีสมาธิเดียว
موحّدٌ