جدول جو
جدول جو

معنی یک نشست - جستجوی لغت در جدول جو

یک نشست
یکجا یک کاسه یکهو: فلانکس سه تاخربزه را یک نشست خورد
تصویری از یک نشست
تصویر یک نشست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ته نشست
تصویر ته نشست
رسوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یک راست
تصویر یک راست
مستقیم، مستقیماً
فرهنگ واژه فارسی سره
رسوب مواد موجود در آبها، ماده ای که در آب رودها و مردابها و دریاچه ها و دریاهاراسب میشود، طبقه ای از زمین که نتیجه رسوب مواد محلول یا مخلوط در آب دریاها و رودها است، آنچه ته نشین شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک راست
تصویر یک راست
مستقیم و بدون تمایل به این طرف و آن طرف
فرهنگ فارسی عمید
همنشین معاشر: مهتران چون خوان احسان افکنند کهترانرا هم نشست خود کنند
فرهنگ لغت هوشیار
مستقیم، یک سر، بدون تمایل به چپ و راست بدون درنگ بی تامل بدون تمایل بچپ وراست: یکراست بشهررفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته نشست
تصویر ته نشست
((تَ نِ شَ))
رسوب کردن مواد موجود در آب ها، ماده ای که در آب رودها و مرداب ها و دریاها رسوب می شود، طبقه ای از زمین که نتیجه رسوب مواد محلول یا مخلوط در آب دریاها و رودهاست، آن چه ته نشین می شود
فرهنگ فارسی معین
آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچه ها یا دریاها فرونشیند، رسوب، طبقه ای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم نشست
تصویر هم نشست
همنشین، همدم، برای مثال بشوی ای خردمند از آن دوست دست / که با دشمنانت بود هم نشست (سعدی - ۱۷۲)، مهتران چون خوان احسان افکنند / کهتران را هم نشست خود کنند (خاقانی - ۸۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک دست
تصویر یک دست
Singleminded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
целеустремлённый
دیکشنری فارسی به روسی
มีสมาธิเดียว
دیکشنری فارسی به تایلندی